موقعی که حرکت درونی و بیرونی همسو شود، حس ها باز می شود و این بهترین ثمره همسویی این دو حرکت است. وقتی حس های من باز شود، شکوفایی صورت می گیرد و چشمه های جوشان و رودهای خروشان تشکیل می شود. حس، نیرویی است که توان حرکت کردن به ما می دهد و باعث می شود با قدرت به سمت هدف برویم.

موضوع کارگاه آموزشی: وادی هشتم
استاد: مسافر سفر دوم علی
تاریخ: چهارشنبه 1404/8/7
با پشت سر گذاشتن هفت وادی رسیدیم به وادی هشتم،
تیتر وادی هشتم: با حرکت راه نمایان می شود
در وادی هشتم، دو واژه کلیدی حرکت و راه وجود دارد. در وادی هفتم راجع به راه صحبت شد و یاد گرفتیم حقیقت بیماری اعتیاد، تضعیف سیستم تولیدکننده مواد شبه افیونی و تغییر تفکر سالم به تفکر افیونی است و حقیقت درمان رعایت سه مورد پروتکل درمان است؛ دارو برای ترمیم این سیستم، آموزش برای تغییر نگاه و تغییر جهانبینی و در نظر گرفتن زمان برای رسیدن به این موارد. امروز می خواهیم راجع به حرکت صحبت کنیم.
حرکت دارای دو جهت است؛ ارزشی ها و ضدارزشی ها؛ ارزشی ها همان نور و خوشبختی و ضدارزشی ها همان فسق و فجور و بدبختی و ظلمت و…
حرکت دو نوع است: 1- حرکت درونی یا ذهنی و 2- حرکت بیرونی یا فیزیکی مثل رفتن به سر کار، رفتن به جلسه و …
برای رسیدن به هر خواسته و هدفی، حرکت درونی و بیرونی حتماً باید با هم همسو باشند، مثلاً کسی که می خواهد پولدار باشد، نمی شود کار کند ولی ذهنیات ولخرجی و عیش و نوش و خوشگذرانی داشته باشد یا کار نکند و فقط در ذهنش بخواهد پولدار باشد.
اکثر مصرف کنندگان اوایل مصرف، یک بار در ماه یا هفته مصرف می کنند ولی در طول ماه یا هفته، با وجود اینکه مصرفی ندارند، ولی تمام ذهنشان این است که آخر هفته یا آخر ماه برسد. یعنی ذهن و حرکت شان همسو است.
این وادی می خواهد به ما بیاموزد اگر حرکت ذهنی و حرکت فیزیکی همسو باشد، به هدف درمان می رسیم و «شو، شود» اتفاق می افتد. کسی که ماه ها مرتب و به موقع به جلسه بیاید، ولی ذهنش هنوز در مسیر درمان نباشد، ده ماه که هیچ ده سال هم بیاید و برود، اتفاقی نمی افتد. زیرا قدرت ذهن خیلی قویتر است.
نمی شود با ذهنیات پر از کینه، نفرت، خشم، بخواهیم ابراز محبت کنیم و خدمتی انجام دهیم. نمی شود حواس و ذهن ما در مسیر ضدارزشها و بدیها باشد و بخواهیم به ارزشمندی برسیم، صرفاً به خاطر اینکه به مکانی می رویم که گفته می شود مقدس و ارزشی است.
همسفری که فکر و ذهنش با مصرف کننده و مسافرش است و با بالا پایین شدن داروی مسافرش، حال او هم بالا پایین می شود، تصور می کند برای خودش می آید و هدفش رسیدن به آرامش و درمان خودش است، چون ذهنتیاتش با حرکت بیرونی او همسو نیست، هیچ وقت به هدفش نمی رسد.
مسافری که به دلخواه داروی خود را در زمانی که خودش می خواهد و به مقداری که دلش می خواهد، می خورد، یا خودش سرخود یک سری داروهای دیگر مصرف می کند و با سرلژیون و راهنما در میان نمی گذارد، در ذهنیاتی غرق است که هیچ ارتباطی به مسیر درمان ندارد و چطور انتظار دارد حالش خوب باشد؟!
چرا حرکت بعدی برای بعضی افراد نمایان نمی شود؟

تا زمانی که دو حرکت درونی یا ذهنی و حرکت بیرونی یا فیزیکی، با هم همسو نشود، هیچ معجزه ای صورت نمی گیرد، معجزه اصلی درون هر کسی است و با یک جرقه زدن شکل می گیرد و آنجاست که به حقیقت راه درمان واقعی پی می بریم و تغییرات را درون خود حس می کنیم و همه چیز برای ما نمایان می شود و نشاط صورت می گیرد.
همه ما که اینجا هستیم، حرکت بیرونی داریم، یعنی به این مکان آمده ایم و می خواهیم درمان شویم، ولی چرا حرکت بیرونی با حرکت درونی همسو نمی شود؟
جهالت هایی که در ذهن ماست آنقدر زیاد و عمیق شده که می توان گفت منجمد شده است. در انجماد ذهنی و فکری، شخص درمان را دوست دارد، ولی جهالت های ذهنی اش اجازه این کار را به او نمی دهد. مثلاً به این فکر می کند که آیا دارو، خواسته های شخصی او را برآورده می کند؟!! آیا می تواند بدون مواد لذت ببرد؟!! آیا می تواند بدون مصرف قرص کار کند؟!!
برای ذوب شدن این انجماد فکری به زمان نیاز است. نمی شود به یکباره دست به قلم و چکش برداریم و بخواهیم تمام این یخ ها را بشکنیم، چون آسیب زاست. اینها باید به مرور زمان ذوب شود.
فردی که دچار انجماد فکری و ذهنی است، خودش از آن انجماد خبر ندارد، چون اصلاً نمی تواند خوب را از بد تشخیص بدهد، فکر می کند کاری که او انجام می دهد درست است و اصلاً نمی خواهد اینها ذوب شود. در صورتی که وقتی جهالت ها، یکی یکی و به مرور زمان ذوب شود، تازه می فهمد که چطور اینها مثل پرده ای جلوی دیدگانش را گرفته است. نمی شود با پرده ای از خشم، کینه، قضاوت، زرنگی و… که جلوی خود کشیده ایم، دنبال نور بگردیم. بنابراین اول باید این پرده ها را بشناسیم و کنار بزنیم تا نور را ببینیم.
تا انجماد فکری و ذهنی درون من هست، چیزی دریافت نمی کنم. چون حس ها بسته است، و با حس بسته نمی توان چیزی برداشت و دریافت کرد.
موقعی که حرکت درونی و بیرونی همسو شود، حس ها باز می شود و این بهترین ثمره همسویی این دو حرکت است. وقتی حس های من باز شود، شکوفایی صورت می گیرد و چشمه های جوشان و رودهای خروشان تشکیل می شود. حس، نیرویی است که توان حرکت کردن به ما می دهد و باعث می شود با قدرت به سمت هدف برویم.
از آنجا که حرکت درونی و بیرونی، مکمل هم هستند، شاید جایی حرکت فیزیکی کُند شود، توان و قدرت ذهنی می تواند از پس مشکلات بربیاید و برای حرکت کردن انرژی بدهد. جاهایی هم برعکس، شاید از لحاظ روحی مشکلی پیش بیاید ولی با حرکت فیزیکی قوی می توان به حرکت درست خود ادامه دهیم، آن موقع ایمان هم قوی می شود.
وقتی حرکت درونی و بیرونی همسو شود، می شود مشکلاتی که تابحال نمی توانستیم به حل آنها فکر کنیم، را یکی یکی حل می کنیم، چون توان و نیروی لازم برای حل آنها در ما به وجود آمده است و مهمتر از همه، به خود واقعی خود می رسیم. با رسیدن به خود واقعی لازم نیست برای جلوگیری از نمایان شدن باطن خود، زیر نقاب پنهان شویم. با همسو شدن حرکت ذهنی با حرکت فیزیکی، نقاب هم برداشته می شود، چون خود واقعی نمایان می شود، چیزی که هستیم نه اینکه بخواهیم چیز دیگری نمایش دهیم.
دوستانی که در این زمینه مشارکت نمودند:
مسافران: احمد- مهران- نوید- مهدی- احسان- یوسف- احسان(سفردوم)- خسرو-
همسفران: غفاری- سبحانی- ابراهیمی- غلامی-



باعرض سلام وادب خدمت همه دوستان.
تشکر از استاد کارگاه آموزشی.
با آموزش های تفکر سروج و به تجربه شخصی آموخته ام اگر حرکت ذهنی و فیزیکی من همراه و همسو با یکدیگر طبق فرمان تفکر نباشد نه تنها نتیجه ای ندارد بلکه حتی حرف و عملم هم با هم نمیخواند و این کاملا عیان است.