بت سازی، مانع یادگیری علم زندگی است. «….انسانها وقتی به نظریه ای معتقد می شوند اصرار دارند همه چیز را بر مبنای همان نظریه توجیه کنند و به آن مرتبط بدانند و علتش این است که انسان از نظرات و اعتقادات برای خودش بت یا هویت می سازد …»
موضوع کارگاه آموزشی سفر دوم: بت های درون و بیرون
استاد: جناب آقای مفتون
تاریخ: دوشنبه 1403/11/8
پیشا پیش تولد یک سالگی مسافر امید را خدمت ایشان و همه عزیزان تبریک عرض میکنم.انشالله روز به روز در کنار هم این تولد ها را عینیت ببخشیم.
موضوع امروز را با جمله ای از جناب مهندس دژاکام شروع می کنیم که می فرمایند: “بزرگترین هنر زندگی، علم درست زندگی کردن است”. یعنی اگر انسان توانست درست زندگی کند، به بزرگترین علم رسیده است؛ علم درست زندگی کردن، باعث می شود که هم خودش در آرامش و آسایش باشد و هم اطرافیان.
یکی از موارد تأثیرگذار در علم زندگی، “بت های درون و بت های بیرون است”.
از زمانهای بسیار قدیم به خاطر اینکه علم و آگاهی و آموزشی در بین انسانها نبود، بت سازی رواج داشت و سنگی را به عنوان بت برای خود درست میکردند و آن را می پرستیدند، چون عقیده خودشان را می پرستیدند. در جوامع امروزی به خاطر پیشرفت علم و آموزش شاید سنگها را ملاک بت قرار ندهیم اما یک شخص یا تفکر یا اندیشه ای را بت کرده و در ذهن خود بزرگ میکنیم، و همان چیزی که دلمان می خواهد باشیم را در دیگری پرورش می دهیم.
می توان گفت هدف از فرستادن پیامبران در تمام ادیان ابراهیمی شکستن بت های درون و بیرون انسانهاست.
ساختار بت در انسانها دو گونه است :
- بتی که ما از دیگران می سازیم؛ از ابتدای نوزادی و دوران کودکی از پدر، مادر، و اطرافیان با یک سری افکار و روحیات و رفتارها برای خود بت می سازیم.
- بتی که دیگران از ما می سازند؛ مثلاً در خانواده همه کارها را به من ارجاع می دهند و یواش یواش در خانواده بت می شوم و می خواهم همین را در اجتماع، محل کار، تشکیلات و… هم پیاده کنم، و انتظار دارم که بقیه حرفهای من را قبول کنند و بت من شکسته نشود.
وقتی که من در درون خودم از کینه، نفرت، و…. بت ساخته باشم، در واقع آن را می پرستم و برایم سخت است که از آن جدا شوم، به همین دلیل یک بت بیرونی هم درست میکنم، چون جهان هستی از اضداد تشکیل شده و تکامل از اضداد است، بنابراین نیاز دارم یک بت بیرونی هم داشته باشم و به آن اقتدا کنم، در حالی که نمی دانم بتی که از شخصی یا تفکری یا اندیشه ای می سازم، اگر بالا و پایین شود، یا به آن بی احترامی شود، من هم از درون به هم می ریزم.
چرا وقتی در بیرون بت می سازم، به آن تعصب پیدا میکنم؟
چون می ترسم به درون خودم و به آن چیزی که می پرستم بی احترامی شود، به این دلیل این همه قتل و جنایت و جنگ های مذهبی اتفاق می افتد.
در تشکیلات همیشه گفته می شود، اگر ما اینجا احترام می گذاریم، به تفکر است نه به فرد یا شخص خاص؛ چون وقتی من از فردی بت بسازم، کم کم به جایی میرسم که اگر آن شخص یک حرکتی انجام دهد که مطابق افکار و روحیه من نباشد آنجاست که خُرد می شوم،.و یا با یک کلمه تحسین خودم را خیلی بالا تصور می کنم.
“بت سازی وضعیت ارتباط ما را در بیرون نمایان میکند”. رابطه اجتماعی و فردی با قوانین و هر چیزی که در بیرون قرار دارد را بت درون ما تعیین میکند. من اگر بتوانم به جای بت سازی به واقعیت و حقیقت موضوع پی ببرم آن موقع می توانم یواش یواش در زندگی موفق باشم و علم زندگی را بهتر آموزش بگیرم.
چرا ما نمی توانیم علم زندگی را یاد بگیریم؟
بت سازی، مانع یادگیری علم زندگی است. «….انسانها وقتی به نظریه ای معتقد می شوند اصرار دارند همه چیز را بر مبنای همان نظریه توجیه کنند و به آن مرتبط بدانند و علتش این است که انسان از نظرات و اعتقادات برای خودش بت یا هویت می سازد …» یعنی هر موضوعی باید با نظریه من تطابق داشته باشد تا من بتوانم از آن آموزش بگیرم. اینجاست که با آموزشها زاویه پیدا میکنم و خودمحور می شوم، حرف گوش نمیکنم و متوجه نیستم که چرا حرف گوش نمیکنم، و کم کم به جایی می رسم که حتی خدمت را برای خودم بت میکنم که فقط من این خدمت را باید انجام دهم، و این اجر خدمت را از بین می برد.
من هر جا سر موضوعی که ناموسی و مالی نباشد، مخصوصاً درخدمت و در جامعه و محیط، اگر از درون بهم ریختم، بدانم بتی که ساخته بودم، در حال ریختن و شکسته شدن است.
منیت، کینه ها، خواسته ها، برخوردهای غلط ، تخریب دیگران، و… همه بت های درون ما را آبیاری میکند، چون دوست داریم بت های خود را حفظ کنیم، و این من هستم که باید تشخیص بدهم.
“الگو داشتن در زندگی با بت ساختن تفاوت دارد”، الگو ویژگی های مثبت یک شخص است، که هیچ آسیبی وارد نمیکند، ولی اگر بت شد و بیش از حد به او احترام گذاشتم، یا تعریف و تمجید کردم در واقع به او ظلم و بی احترامی میکنم، چون خیلی ها این دیدگاه را نسبت به آن شخص ندارند و نسبت به او نفرت پیدا میکنند.
به طور کلی بت های درون، جنبه های روحی و خلقی دارد و شامل احساسات، افکار، باورها و تجربیات شخصی است، و بت های بیرون، جنبه ظاهری و اجتماعی فرد را دارد.
دوستانی که در این زمینه مشارکت کردند:
مسافران: محمد حسین- سعید- علیرضا2- میثم1- حسین (ک)- علیرضا1
همسفران: غلامی- باقری2


باسلام و خداقوت
سپاس از استاد و مسئولان و خدمتگزاران
الگوی من ؛
هر ادبی است ، که از هر بی ادبی ، بیاموزم.
و این حاصل عقلی است که از تفکری ناب(سروج)
آموخته ام.
این دِینِ سنگین، مسئولیتی خطیر تا لحظه مرگ،بر گردنم نهاده.
آن مسئولیت، افشای بتهای درونی است.
سپاس از استاد راهنمای گرانقدر بابت تحلیل و بررسی عالمانه ی این موضوع و یک دنیا تشکر و قدردانی از تیم پرتلاش و قدرتمند سایت سروج.
با تشکر از استاد گرامی که موضوع را به خوبی برسی نمودند وبرداشت من اینکه هر کجا از موضوعی بدم آمد یعنی از آن بت خودم مراقبت میکنم ولی اگر از موضوعی دردم آمد یعنی شکستن بت درون خودم را حس کردم ودر صدد باز سازی آن بر می ایم ممنون از آموزشهای ناب سروج