خیلی مواقع به خاطر اهمال، تنبلی و پشتکار نداشتن در ناامیدی غوطه ور می شویم. مستمر آمدن به جلسات و حرکت کردن، به مرور اتفاقات خوبی برای یک همسفر رقم می زند.
موضوع کارگاه آموزشی همسفران: وادی دوم و تأثیر بر من
استاد: همسفر ابراهیمی
تاریخ: دوشنبه 1403/2/24
یکی از پیام هایی که از وادی اول گرفتیم این بود که به چه فکر کنیم و به چه فکر نکنیم، اما چقدر این را متوجه شدیم و در عملکرد خود در زندگی به کار بستیم؟!! زمانی که وارد این جلسات شده بودیم، مدام به این فکر می کردیم که دیگران در مورد ما چه فکری میکنند؟ اگر دیگران بفهمند ما مصرف کننده داریم چه می شود؟ اگر در جلسات آشنایی ببینیم چه اتفاقی می افتد؟ و سوال هایی از این قبیل و همه به خاطر نوع تفکر ما بود و اجازه نمی داد به این فکر کنیم که قرار است اینجا از آموزشها چه استفاده ای بکنیم.
فکرهای زیادی به ذهن می آید ولی این ما هستیم که باید آن را مدیریت کنیم و بدانیم هر موضوعی ارزش فکر کردن ندارد و غیر از وقت تلف کردن و راه گم کردن و وارد باتلاق شدن ما هیچ سودی ندارد. در واقع وادی اول جایگاه سکوت و سخن را به ما می آموزد تا بدانیم کجا صحبت کنیم و کجا سکوت اختیار کنیم.
وقتی وادی اول برای ما تفهیم شد و به درک آن رسیدیم و از تفکرات آزاردهنده دور شدیم، می توانیم به درک وادی دوم برسیم و از ناامیدی نجات بیابیم.
زمانی که حصار امنی از موضوعی برای خود درست می کنیم و دوست داریم در آن حصار باقی بمانیم، در واقع در حس ناامیدی هستیم. در این حالت جملاتی مثل اینکه از ما گذشته، عمر و جوانی من با یک مصرف کننده تمام شده، زندگی من تباه شده و… را به زبان می آوریم که همه نشان از گیر افتادن ما در حس ناامیدی است که در ما عمیق شده و ما را تحت تأثیر قرار داده و به دنبال خود می برد. اما آیا جایگاه و ارزش ما به عنوان یک همسفر ماندن در ناامیدی است یا اینکه باید به دنبال ریشه های این ناامیدی بگردیم و آن را برطرف کنیم؟!!
یکی از ریشه های ناامیدی داشتن خواسته های نامعقولی است که می خواهیم به آنها برسیم و وقتی به هر دلایلی به آن نمی رسیم، ناامیدی در ما ایجاد می شود.
خیلی مواقع به خاطر اهمال، تنبلی و پشتکار نداشتن در ناامیدی غوطه ور می شویم. مستمر آمدن به جلسات و حرکت کردن، به مرور اتفاقات خوبی برای یک همسفر رقم می زند.
وقتی پذیرش و تعادل نداریم، شرایط خود و دیگران را نمی سنجیم، یعنی در ناامیدی و افسردگی هستیم. در هر مشکلی باید نقاط ضعف خود را ببینیم نه فقط مصرف کننده را؛ تا زمانی که از تفکرات زائد خلاص نشویم در باتلاق و گرداب ناامیدی غرق هستیم.
وادی دوم به مأموریت ما و دو راهی هایی که در زندگی بر سر راه ما قرار می گیرد اشاره می کند که می توانیم در مسیر روشنایی باشیم یا تاریکی.
همانگونه که هر کدام از جانداران با نظم و برنامه خلق شده اند، پس من انسان که اشرف مخلوقات هستم، بیهوده آفریده نشده ام. مشکل آنجاست که هنوز خود را نشناختیم و نمی دانیم چه جایگاهی داریم و باید چطور زندگی کنیم.
مأموریت ما در زندگی چیز خیلی پیچیده ای نیست. شاید برای کسی مثل من لازم بوده که در زندگی در کنار یک مصرف کننده قرار بگیرم تا به این جلسات راه پیدا کنم و با آموزشها بتوانم تفکرات زائد خود را اصلاح کنم و از آسیبهایی که ممکن بود در آینده برای فرزندان پیش بیاید، جلوگیری کنم.
پس هم روشنایی ها پیش روی ماست هم تاریکی ها و این خود ما هستیم که تعیین کننده هستیم. شاید هر کسی بگوید من روشنایی ها را انتخاب می کنم، اما دقیقاً زمانی که به گذشته می رویم، یا در مقایسه خود با هم لژیونی یا مقایسه مسافر خود با دیگری هستیم، یعنی مسیر ما در جهت تاریکی هاست. نوع برخورد و رفتار ما نشاندهنده بودن در تاریکی هاست ولی خود نمی دانیم.
یک تخم مرغ وقتی از بیرون بشکند، پخته و خورده و تمام می شود ولی اگر از درون بشکند، یک زندگی می بخشد. این اتفاقی است که برای من همسفر هم می افتد. تفکرات غلط آنقدر در درون ما انباشته و تبدیل به غم و غصه شده که نمی توانیم چراها را به چگونه تبدیل کنیم و یکی یکی جایگاه های مادری، همسری و… را از دست می دهیم. اما وقتی فکر کنیم که چگونه می توانیم این جایگاه ها را درست کنیم و از چرا چرا گفتن به چگونه شدن برویم، از ناامیدی به امید می رسیم و همه منوط به این است که خودمان بخواهیم. خانواده ها همیشه دوست دارند مصرف کننده بخواهد و بیاید درمان شود ولی خود من همسفر کجای کار هستم؟!! به نظر من حتی اگر مصرف کننده درمان شود ولی من همسفر نوع نگاهم عوض نشود، می توانم زندگی را به نابودی بکشانم. یک زن در زندگی آنقدر نقش اساسی و مهم دارد که با آموزش گرفتن و کاربردی کردن آنها در زندگی می تواند خیلی خوب زندگی را مدیریت و اداره کنند و تأثیر وادی دوم را به خانواده خود ببرد. پس مهم عملکرد ماست نه حرف زدن.
اصولاً انسانهای موفق و کسانی که در مسیر امید قدم برمی دارند در مواجهه با هر مشکلی یا راهی پیدا می کنند یا راهی می سازند. یکی از بهترین راهها، شناخت اطرافیان و پذیرش آنهاست. نحوه برخورد و نوع عملکرد ما خیلی مهم است. باید با یک جنگ نرم بدون خونریزی و بدون سر و صدا به درون خود برویم، ببینیم کجاها چه اشتباهاتی، چه مقایسه هایی، چه کینه هایی و چه ضدارزشی هایی داریم، کجاها از خودمان ضربه می خوریم، چقدر در حس دانایی، توهم دانایی، فلان ثروت پدر یا فلان تحصیلات و علم پدر و مادر غرق هستیم و فراموش می کنیم داشته خودمان چیست، چقدر توانستیم صداقت را جایگزین آن بکنیم.
پس در جنگ نرم دنبال خواسته های معقول می رویم، احساسی برخورد نمی کنیم و پیدا می کنیم چه چیزهایی باید درست شود. این جنگ منحصر به خود ماست تا ببینیم چه رذایلی داریم و چگونه باید در جهت برطرف کردن آن گام برداریم.
دوستانی که در این زمینه مشارکت نمودند:
همسفران: ملکی- تخت کش- بی غم- موسوی1- اکبری- اسماعیلی- قادری- مزروعی- ابراهیمی2- حیدری- دانش پژوه-
ممنون از استاد عزیزم.🌹نشانه نا امیدی ،خواستهای نا معقول و اهمال وسکون وبی حرکتی است.
سلام خداقوت استاد این وادی به من امیدمیدهدمیگویندتادیروزهرچی بوده گذشته ازامروزچکارهی مشکلات ب چگونه تبد یل کنم وتلاش کنم جایگاها بشناسیم
سلام خداقوت وتشکراز استاد کمیته آموزش ومسول سایت
باسلام واحترام وخدا قوت
حس های منفی که به ذهنم می آیند پروبال ندهم اگر بدهم به مرداب می افتم .حس منفی میآید من ببینمش ولی بهش پاسخی ندهم .ناامیدی هر لحظه می آید ولی باید به خودمان امید بدهیم عبور از حس های ناسالم به طرف حس سالم با حرکت امکان پذیره .هر قدمی که به سمت نور بردارم قدم بعدی یک نقطه نوره
این نقطه ها به هم می پیوندند ومی شود چشمه نور که بهمن کمک میکند از جهالت عبور کنم به سمت دانایی🙏
باسلام وتشکرفراوان ازاستادعزیز…آموختم که نمیشودونمیتوانم ومن همینم که هستم وفکرهایی ازهمین قبیل،درمن باعث ناامیدی میکند..سعی کنم افکارمنفی راازخودم دورکنم.، درلحظه باشم، داشته ها وتوانایهایم رابیشترببینم ممنون وسپاسگذارازمسئولین زحمتکش سایت
سپاس ازاستاد🙏🏻هرجای که امیدنباشدناامیدی حادث میشود…..زمانی که داشته هایم رانمیبینم ناامید میشوم…واگرباور کنم من فرمانروای سرزمین وجودی خودم هستم…..از ناامیدی بیرون می آیم
تشکر فراوان از استاد عزیز🙏 خیلی خوب توضیح دادند🌷این نکته را برداشت کردم که من در توهم اینکه هیچ موقع تاریکی ها را انتخاب نمی کنم ولی وقتی فکر کردم دیدم زمانی که تغییر برایم سخت است حصار امن برای خودم درست می کنم وهیچ حرکتی نمی کنم در واقع خودم را گول می زنم وروز به روز در ناامیدی بیشتر فرو می روم شکستن این حصار وبیرون امدن انتخاب روشنایی هاست
سلام و تشکر از استاد گرامی که مطالب را خیلی دقیق و با مثالهای قابل فهم توضیح دادند.
خدا قوت.
با عرض سلام وخداقوت وتشکر فراوان از استاد عزیز. حس نا امیدی مدام می آید اما من باید با تفکر درست و مدیریت ذهنم از آن عبور کنم. با تشکر فراوان از زحمتکشان سایت.
با سلام وعزض ادب وادی دوم به من یاد می دهد معموریت خودت راپیدا کن با تفکر ورفتن به طرف ارزشها حرکت کن یک حرکت درونی از خود خود ساخته به خود واقعی برسم ممنون سپاسگذارم
سلام تشکر از زحمات شما
با عرض سلام
تشکر میکنم از کمیته محترم آموزش وتشکر از استاد گرامی
با سلام وتشکر از استاد عزیزم ، ممنون از اموزش خوبشان ، این یاد اوری را برای من داشت که حل مشکل در شناخت اطرا فیان وپذیرش انهاست ،با سپاس فراوان از همه عزیزان
درود و عرض ادب
تشکر از استاد و همسفران واقعی تفکر سروج که با حضور شان امید را به یک تازه وارد القا میکنند،تشکر از کمیته محترم آموزش و تیم زحمت کش سایت🙏🏵️🌺🌹
باسلام وتشکرازاستادوهمه خدمتگزاران سروج
چیزی که باعث ناامیدی من می شود نوع تفکرات من است .تفکرات زائد ،حس های آلوده مانع ازحرکت کردن ،پویا بودن می شود آن موقع توانایی های خودم را نمی توانم ببینم وروز به روز حس ناامیدی بیشتر می شود.
باسلام و درود بر کمیته آموزش و استاد گرامی
هیچ وقت روزهای که در حصار حس نا امیدی بودم را فراموش نمیکنم مانند شخصی که دست ها و پاهایش را با غل و زنجیر بسته بودند توان حرکت نداشتم شاید ساعاتی یک جا نشسته بودم وبه یک گوشه خیره میشدم وبه نشخوار فکری می پرداختم واقعا خیلی حس بدی بود وروز به روز بر غلظت آن افزوده میشد
خدارو شکر که با تفکر درمان آشنا شدم و لایه لایه از این حس بیرون آمدم
باسلام و درود خدمت شما
خداقوت
سپاسگزارم از استاد عزیز و خوشحالم از اینکه ماموریتی که در این دنیا به بنده داده شد زندگی در کنار یک مصرف کننده و راه پیدا کردن به جلسات سروج
خدا را شکر که این اتفاق را برای من رقم زد
با سپاس فراوان از کمیته آموزش و تیم بزرگوار سایت
در پناه حق باشید
نا امیدی،حس وانگیزهای من را از بین می بردواز من یک فردبی احساس،احمالکاروبی انگیزه می سازد،بدون انکه خودم متوجه باشم ،باپی بردن به ارزشمندی وماموریتی که خداوندبه من عطاکرده ودر یک جنگ نرم می توانم نا امیدی را از وجودم دور کنم وبه ارزشمندی واقعی برسم.سپاس از استاد گرامی.